1392/07/30


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام دوستای مجازی خودم .از این به بعد آ پ های جدید رو تو قسمت Authors ببینیدآدمک رو کلیک کنید(بدون شرح رو حتما بخونید خیلی زیباست)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 60
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 60
بازدید ماه : 183
بازدید کل : 67523
تعداد مطالب : 53
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1

ادم برفی

*** **********

کــدموس مهســـآیے

#######################

کد متحرک سازی عنوان وب

-----------------------------------

کد کج شدن تصاوير

آمار مطالب

:: کل مطالب : 53
:: کل نظرات : 36

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 60
:: باردید دیروز : 10
:: بازدید هفته : 60
:: بازدید ماه : 183
:: بازدید سال : 755
:: بازدید کلی : 67523

RSS

Powered By
loxblog.Com

1392/07/30
30 / 7 ساعت 12:56 | بازدید : 883 | نوشته ‌شده به دست آدمک | ( نظرات )

 

 

 

 

 

 

سلام سلام دوست جونی های خودم بوسهخوبین ؟من که خوبم مثل همیشه بهتر از این نمیشه  دلم برا دفترم تنگ شد اومدم یه سری بهش بزنم لبخنداین چند وقته انقدر سرشلوخ بودم که وقت نداشتم اصن پای سیستم بشینم  به خصوص این هفته  لبخندبه خودم تبریک میگم وخوشحالم از اینکه تمام تلاشمو میکنم که تمامی لحظات زندگیم با برنامه پیش بره وبه بطالت نگذره  تو برنامه هفتگیم صبحا تاظهر فیزیو  وبعدظهر ها چهار روز هفته مطب مشغولم کنارش دانشگاه هم میرم  گاهی وقتا یه نگاهی به کتاب هام هم میندازم خندهجمعه ها هم  زمان تفریح.این هفته متاسفانه وقت نکردم دانشگاه برم چون سرم خیلی خیلی شلوخ بود چون در طول روز سه جامشغول فعالیت بودم یعنی ساختمان پزشکان با 6 طبقه سه طبقه ساپورت میکردم خودمم نمیدونستم نیم ساعت دیگه کجا هستم صبحارو حداقل میدونستم کجام اما بعدظهرا فقط بدو بدو .......... طبقه سوم دکتر میزنگه الو الو خانوم رضایی بدو بیا آتل سیلندر بگیر اوکی میام آتل گیری انجام میشد طبقه اول دکتر میزنگه  الو الو خانوم رضایی بیابخیه بیمارمو بکش

من :دکترررررررررررررررررررمتعجب باشه میام...........................این روند ادامه دارد .یه بیمار داشتم  یه پسربچه هفت ساله که هر هفته پانسمانشو باید خودم عوض میکردم خیلی نمکی ولوس بود تی تصادف مچ پاش زخم شدیدی داشت طوری که فقط استخوانش مونده بودخیلی زخمش عمیق بود خودم براش پانسمان میکردم  یه روزکه دانشگاه بودم یکی از همکارام میخواست پانسمانشو عوض کنه اجازه نداده بود وگفته بود من خاله  رومیخوام  اجازه نمیدم کسی دست بزنه بهم همکارم تماس گرفت باهاش صحبت کردم هرکاری کردم قبول نمیکرد واجازه نمیدادکسی دست بزنه باورم نمیشد سه ساعت ونیم صبر کرد تا برسم مطب وخودم براش عوض کنم اونروز روز عجیبی بود برام با اینکه خیلی خسته بودم بعد دانشگاه رفتم مطب اما حس خوبی داشتملبخند

فردا دانشگاه دارم هم صبحمصالح ساختمانی وهم عصر مکانیک خاک

چشمکبای بای

      

 




|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: